بیاییم باورهای خودرادگرگون سازیم
جوانی که پروریده استادی طراح نقش فرش بود، با من گفتگویی مجادله مانند داشت که: «طراحی نقش فرش به کمال مطلوب خود رسیده است و دیگر هیچ¬گونه تحولی در آن روا نیست زیرا هر تغییر و دگرگونی در طراحی نقش فرش، کجروی است و فرش ایران را از جایگاه بلند خود فرو می¬آورد (!)» و من پاسخی جز این نداشتم که «فرو آمده را دیگر فرودی نیست!»
یاد دارم که در داوری نخستین دوسالانه هنر اسلامی ایران (که سپس به دوسالانه نگارگری تغییر نام یافت) و من دبیری آن را به عهده داشتم، در داوری بر آثار به نماش درآمده، نظارت میکردم که نکند خدای ناکرده، التفات و محبت استادی و شاگردی، در داوری¬ها تاثیر گذارد و درین رهگذر حقی ار کسی پایمال شود. یکی از داوران که از اصفهان افتخار همکاری با من را داده بود، بر کار دانشجویی از دانشگاه الزهرا، که اسلیمیهای تازهای (غیرسنتی) را طراحی کرده بود، ایراد میگرفت و بر ایرادهای خود پافشاری می¬کرد که.«اینها غلط است و باید برای حفط اصالت طرح¬های سنتی ازین¬گونه نوآوری¬های "مبتذل" جلوگیری کرد!»، پرسیدم چرا ابتکار یک جوان مشتاق را "نوآوری مبتذل" می¬نامید و اینچنین، با «خط بطلان کشیدن» برین گونه ابتکارها نیروی آفرینش¬گر و بارور جوانان طراح را مستهلک می سازید و اگر داوری¬ها برین منوال ادامه یابند، در آیندهای نه چندان دور، جز گروهی «مقلد ناشایست سنت¬زدگان» نمی پرورانید!
اگر بخواهیم فرش ایران را به جایگاه بلند خودش بازگردانیم و یا حداقل، از فرود بیشترش جلوگیری کنیم، باید که باورهای خود را از هنر و از صنعت فرش تغییر دهیم. باید باور کنیم که هنر پویاست و سنت ایستا. هنر هرگز سنت نمیشود ولی سنتها میتوانند هنر را بارورتر سازند و در اعتلای ارزش¬های هنری سودمند گردند؛ هنر تقلید نیست، و تقلید نیز همیشه مقبول نمیافتد، تقلید آفرینش و باروری را «می کشد» و اندیشه را «معلول و بیمار» میسازد، چنانکه عارف بزرگ جلال¬الدین مولوی فرماید:
خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دوصد لعنت برین تقلید باد
باید که باور کنیم جهان امروز جهان دیروز نیست و نیازهای امروز با نیازهای دیروز متفاوت است؛ باید باور کنیم که باید به فردا و به فرداهای دیگر اندیشید و هنری آفرید که نه تنها پاسخگوی نیازهای کنونی باشد، بلکه آگاهاننده شکوه و عظمت آینده باشد؛ باید باور کنیم که نسل جوان امروز ما بسیار هوشمندتر، آفرینندهتر و بارورتر از جوانان دیروزند؛ باید باور کنیم که جایگاه هنر دل است و برانگیزاننده اصلی آن جان و روان هنرمندست؛ باید باور کنیم که آنچه ما میاندیشیم، می گوییم و میکنیم، مطلق نیستند و «تنها اندیشه، گفتار و کردار ما نیستند که ارزشمندند»، زیرا به اندازه آنسان¬های آفریده شده، اندیشه، گفتار و کردار معتبر وجود
دارد؛ باید اضافه کنیم کلام مولانا، امیرمومنان، علیبنابیطالب علیهالسلام را که فرمود: «جوانان خود را برای آینده تربیت کنید زیرا آنان مردان آینده¬اند».
پس، ای استاد طراح، ای هنرور، ای هنرآموز فرش و ای امید این «هنر و صنعت متعالی»:
بیاتا گل پبرافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی دیگر اندازیم
تلاش کنیم که استعداهای جوانان را بارور کنیم و عقاید منجمد و یخزده خود را معیار هنر نگیریم، از تعصب برکنار بمانیم که رسول اکرم (ص) فرمود: «تعصب در هر جهت انسان را به دوزخ برد»؛ بکوشیم جهان محوری و جوان محوری را جایگزین خودمحوری کنیم. نباید به آنچه که خود آموخته و اندخته¬ایم تکیه کنیم و به آنها غرور ورزیم، که آموختنیها بسیارند و اندوختنیها پایانی ندارند. و هنر، جهانی است به فراخی آسمان¬ها، و طرح و نقش متنوع¬اند به تنوع کهکشان¬ها؛ آیا در چنین جهانی زیستن و انزوا گزیدن و از تلاش و نوآوری دست کشیدن و به اندوخته¬ای اندک دلخوش ساختن رواست؟ که هنرمند «جانشین خدا» بر زمین است و «فرش» نماد «عرش» است و:
تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل.
نوع مطالعه:
فنی |
موضوع مقاله:
جامعه شناسی فرش دریافت: 1396/12/6 | پذیرش: 1396/12/6 | انتشار: 1396/12/6